ساختار شخصیت از نظر فروید، آن چه سبب فعالیت و پویایی انسان میشود، انرژی کلی حیاتی است که از دو بخش سازنده و مخرب تشکیل می شود. بخش سازنده، همان نیروی زندگی است که در خدمت انگیزه صیانت ذات بوده و می کوشد زندگی ما را حفظ کند. در ساختار شخصیت از نظر فروید این انگیزه به شکل لیبیدو و یا نیروی حیاتی تجسم مییابد. در مقابل این نیرو، نیروی مرگ قرار دارد که همواره سعی دارد ما را به سوی مرگ سوق دهد. این انگیزه شخص را به سوی خود آزاری، خود کشی و رفتار های پرخاشگرانه سوق می دهد.
فهرست مطالب
Toggleآشنایی با ساختار شخصیت از نظر فروید
نهاد یکی از بخشهای مربوط به ساختار شخصیت فروید
نهاد مرکب در ساختار شخصیت از نظر فروید از غرایز، تمایلات و خواسته های شخص است. اصرار نهاد بر ارضای بدون این غرایز و تمایلات است. به عبارت دیگر در ساختار شخصیت از نظر فروید نهاد تابع اصل لذت است. همه کس نهاد را در هنگام تولد با خود به دنیا می آورد و در تمام طول زندگی خود نیز آن را با خود به همراه دارد اما باید توجه داشت که نهاد همیشه منبع شر و بدی نیست بلکه نهاد است که ما را به رفع نیاز هایی چون گرسنگی، تشنگی، گریز از مخاطرات و نظایر آن ها بر می انگیزد و به فعالیت وادار می کند. البته نهاد جنبه های منفی و خواسته های نا مقبول و غیر معقول نیز دارد اما در این زمینه ها، نهاد غالباً با من و من برتر در تعامل است و عمدتاً تحت کنترل آن ها قرار دارد. لیبیدو با نیروی حیاتی نیز در نهاد تجسم می یابد.
من یا خود یکی از بخشهای ساختار شخصیت از نظر فروید
در ساختار شخصیت از نظر فروید گفتیم که نهاد تابع هیچ قید و بندی نیست و ارضای صرف تمایلات و نیاز ها را می طلبد. از سوی دیگر، جامعه و محیط نیز نمی تواند پایبند نبودن به هیچ اصلی را بپذیرد. بنابراین وجه دیگری از شخصیت فرد در اینجا وارد عمل می شود که تابع اصل واقعیت است یعنی، از یک سو به ارضای خواسته ها و تمایلات همت می گمارد و از سوی دیگر، این ارضا را در چهار چوب مقررات و ضوابط قابل قبول اجتماعی تحقق می بخشد مثلاً، ارضای میل جنسی از سوی نهاد یک ضرورت حتمی است اما خود که طرفدار اصل واقعیت است، ارضای میل جنسی را در چهار چوب تشکیل خانواده که از نظر اجتماعی مقبول است، مجاز می داند یا مثلاً میل به پرخاشگری را که خواست نهاد است در قالب ورزش ها، و بازی های رقابت آمیز و فعالیت های گوناگون بدنی ارضا می کند. اصل لذت، ذاتی و فطری است اما اصل واقعیت اکتسابی است یعنی انسان با اصل لذت به دنیا می آید اما به راهنمایی اطرافیان و تجاربی که کسب می کند، معنی واقعیت را می فهمد و درک می کند که چگونه باید با خویشتن و محیط خود رفتار می کند.
من برتر یا فراخود یکی از بخشهای ساختار شخصیت از دیدگاه فروید
در ساختار شخصیت از دیدگاه فروید فراخود در حقیقت نقطه مخالف و ضد نهاد است یعنی، هر اندازه نهاد کوشش به ارضای بدون چون و چرای غرایز و تمایلات دارد، فراخود سعی در محدود کردن و محروم کردن ما از همه لذت ها و ارضای نیاز ها دارد. محتوای فراخود، در ساختار شخصیت از نظر فروید معادل وجدان اخلاقی است، عبارت از ایدهآل های انسانی و اخلاقی و حربه کنترل و سانسور شخصیت است. توجه فراخود به کمال است نه لذت و خوشی، فراخود هم با نهاد در مبارزه و مخالفت است و هم با من زیرا کار او از یک سو جلوگیری از برآورده شدن خواسته نهاد به ویژه خواسته های جنسی و پرخاشگرانه است و از سوی دیگر، قانع کردن من یا خود برای جایگزین کردن هدف های اخلاقی به جای هدف های واقعی و توجه دادن شخص به کمال و سعی در وصول به آن است. به یک معنی بین نهاد و فراخود همواره کشمکش و منازعه وجود دارد و من در این میان نقش میانجی را بازی میکند.

مراحل رشد روانی جنسی فروید
رشد روانی جنسی از نظر فروید بیان می کند که رشد شخصیت کودک از آغاز تولد شروع میشود، در حدود ۵-۶ سالگی بیشترین اهمیت را پیدا میکند. این رشد در سنین حدود ۱۴ سالگی کامل میشود. در طی دوران رشد، انرژی روانی لیبیدو در مراحل مختلف در نقاط مختلف بدن کودک تمرکز پیدا میکند همین اساس لذت کودک در هر مرحله متمرکز بر ناحیه ویژهای از بدن اوست.فروید دورههای رشد را به سه دوره به شرح زیر تقسیم کرده است:
رشد روانی جنسی از نظر فروید در دوره کودکی
در رشد روانی جنسی از نظر فروید در دوره کودکی از تولد تا سن شش سالگی ادامه دارد، و خود به سه مرحله زیر تقسیم میشود:
مرحله دهانی یکی مراحل رشد روانی جنسی فروید (تولد تا ۱۸ ماهگی)
طبق رشد روانی جنسی از نظر فروید در این مرحله، تمرکز انرژی لذتبخش در لبها و دهان کودک است. نوزاد وقتی دچار گرسنگی میشود با مکیدن پستان مادر با پستانک بطری شیر احساس لذت میکند. چون به کار انداختن لب و دهان و رفع گرسنگی و کسب لذت و خوشی تکرار میشوند، کودک یاد میگیرد که برای تجدید این لذت حتی وقتی شیر یا غذایی وجود ندارد، هر چیزی از جمله انگشتان خود را به دهان ببرد و بمکد. طبق رشد روانی جنسی از نظر فروید در این مرحله، اعمال و رفتار کودک به طور عمده تابع اصل لذت است و یعنی، جستجوی لذت و گریز از درد تنها هدف زندگی نوزاد است. از ویژگیهای مهم این دوره، یکی هم وابستگی شدید به مادر و احساس اتکا به دیگران است. طبق رشد روانی جنسی از نظر فروید کسی که در این مرحله به اندازه کافی ارضا نشده باشد و در آن باقی بماند (به اصطلاح خود فروید تثبیت شود)، یا بعدها به آن بازگشت کند مانند کودکان خردسال نیاز مبرمی به پشتیبانی و حمایت دیگران دارد و تمایل او به گرفتن و دریافت، بیش از بخشیدن به دیگران است. در رشد روانی جنسی از نظر فروید گفته شده است که علاقه زیاد به حرف زدن (اصطلاحاً شهوت کلام) و اعتیاداتی مانند سیگار کشیدن و آدامس جویدن نیز جلوههایی از تثبیت در مرحله دهانی هستند.
مرحله مقعدی جزو مراحل روانی جنسی فروید (از ۱۸ ماهگی تا ۴ سالگی)
در رشد روانی جنسی از نظر فروید این مرحله، دفع مواد زاید جنبه لذتبخش پیدا میکند و در نتیجه منطقه لذت به ناحیه مقعد منتقل میشود. در این مرحله، کودک، علاوه بر دفع از نگهداشتن مدفوع نیز لذت میبرد. از خصوصیات روانی این مرحله در رشد روانی جنسی از نظر فروید، یکی این است که اگر کودک عمل دفع را در زمان و مکان نامناسب انجام دهد و از سوی مادر مورد عتاب و سرزنش قرار گیرد ممکن است آدمی لجوج، تندخو، بیشرم و خرابکار از کار درآید. برعکس اگر برخورد مادر با این عمل، ملایم و توأم با مهربانی باشد، این عمل از دید او اهمیت فراوانی پیدا میکند و همین اندیشه میتواند در او منشأ سازندگی و خلاقیت گردد. در رشد روانی جنسی از نظر فروید گفته شده است: کسانی که در این مرحله تثبیت میشوند، افرادی خسیس و لئیم بار میآیند که نمیخواهند چیزی از خود پس بدهند.
مرحله تناسلی جزو مراحل روانی جنسی فروید (۴-۶ سالگی)
در رشد روانی جنسی از نظر فروید این مرحله، ناحیه لذتبخش به اعضای تناسلی منتقل میشود و در صورت عادی بودن شخصیت برای همیشه در آنجا باقی میماند. علاقه کودک به دیگران با خاطر لذت از تماس است. کودک همچنین از لمس آلت تناسلی خود لذت میبرد و آن را از نظر احساس لذت از نقاط دیگر بدن خود حساستر مییابد و به همراه این لذت بردن، تصورات و خیالبافیهایی میکند که موجب تمایل او نسبت به افراد خانواده، مادر یا پدر (به ترتیب در مورد پسر و دختر) و نفرت از پدر یا مادر میشود که فروید در مورد پسران آن را عقده اُدیپ و در مورد دختران عقده الکترا مینامد. این عقدهها در اواخر این دوره حل میشوند و کودک به مرحله بعدی گام میگذارد.
طبق رشد روانی جنسی از نظر فروید ، کودک در این مرحله نسبت به والد غیرهمجنس خود احساس تمایل میکند و از والد همجنس خود متنفر میشود زیرا متوجه میشود که والد همجنس مقدار زیادی از محبت والد غیرهمجنس را به خود اختصاص داده است. این احساس در پسر نسبت به پدر و در دختر نسبت به مادر ایجاد میشود. از آنجا که این احساس بدبینی نسبت به پدر یا مادر از نظر اجتماعی نامقبول است، در کودک بیم و خطر قطع آلت به وسیله والد همجنس ایجاد میشود که فروید آن را عقده اختگی خوانده است. کودک برای حل این عقده با والد همجنس همانندسازی میکند و سعی میکند مانند او شود و بدین طریق بعدها مرد یا زن دیگری را جانشین پدر یا مادر خود کند و به او دلبستگی پیدا کند. با این همانندسازی، نگرانی و اضطراب کودک از بین میرود و بدین طریق پا به مراحل بعدی رشد و تحول شخصیت خود میگذارد.
مرحله پنهانی یا کمون یکی از مراحل رشد روانی جنسی از نظر فروید(۶ تا ۱۲ سالگی)
این دوره از رشد روانی جنسی از نظر فروید از این جهت دوره کمون نامگذاری شده است که طی آن امیال جنسی و پرخاشگرانه کودک فروکش کرده و پنهان میشوند و در مقابل، رشد هوشی، اخلاقی و اجتماعی کودک توسعه بیشتری مییابد. این دوره برای تعلیم و تربیت کودک مناسب است و وی میتواند به یادگیری مطالب و مهارتهای تازه از قبیل خواندن و نوشتن و آموختن آداب و رسوم و اخلاق اجتماعی نایل آید. چنانچه کودکی عقده اُدیپ را به سلامت پشت سر گذاشته باشد و با والد همجنس خود رابطه مثبتی برقرار کرده باشد، استعداد کافی برای رقابت با دیگران کسب کرده و قادر خواهد بود با پیروزی و شکست به شکل واقعبینانه روبرو شود.
مرحله جنسی یا شهوی در رشد روانی جنسی از نظر فروید
در رشد روانی جنسی از نظر فروید این دوره که معمولاً از سنین ۱۲ تا ۱۴ سالگی آغاز میشود، با افزایش ترشح و فعالیت غدد داخلی مشخص میشود و همین ترشحات سبب ظهور خصوصیات ثانوی جنسی در نوجوان میشود. واضح است که کامل شدن رشد روانی- جنسی مستلزم آن است که این دوره به تطابق مطلوب جنسی با جنس مخالف منتهی شود. در این دوره، خواهشهای جنسی که ناشی از نهاد هستند شدت ویژه پیدا میکنند و این تمایل نخست جنبه خودشیفتگی دارد، بعد گرایش به همجنس دوستی پیدا میشود و بالاخره به تمایل به جنس مخالف تبدیل میشود. رسیدن به تمایل به جنس مخالف نشانه کمال رشد جنسی- روانی و در عین حال، علامت کامل شدن شخصیت فرد است.
مکانیسم های دفاعی از نظر فروید
در مکانیسم های دفاعی از نظر فروید، خود برای حفظ و بقای شخصیت به ابزارها و وسایلی مجهز است که به آنها مکانیسمهای دفاعی میگویند. این مکانیسم های دفاعی از نظر فروید شیوههای ناخودآگاه و غیرارادی (به جز مورد واپسزنی) برای کاهش اضطراب هستند و در واقع نوعی خودفریبی و توجیهاند و به مسخ واقعیتها میپردازند. به همین دلیل این مکانیسم های دفاعی از نظر فروید روشهایی غیرمعقول و نامناسباند. مهمترین این مکانیسمها به قرار زیرند:
واپسزنی یکی از انواع مکانیسم های دفاعی از نظر فروید
در این نوع از مکانیسم های دفاعی از نظر فروید، از طریق مطالعه کوشش بیماران برای مخفی کردن حالتهای درونی خود، از قبیل سکوت کردن، طفره رفتن و عوض کردن مطالب که در واقع راهی برای پنهان کردن اضطراب آنها بود، پی به مکانیسم واپسزنی برد. در جریان رواندرمانی، وی متوجه شده بود که بعضی رویدادهای گذشته بیمار برای او اضطرابانگیز است و بیمار سعی میکند تا حتیالامکان آنها را به خاطر نیاورد. این یکی از مکانیسم های دفاعی از نظر فروید است که فراموشی انتخابی نامیده میشود، غالباً بدین صورت عمل میکند که شخص رویدادهای ناخوشایند زندگی خود را فراموش میکند و خاطرات خوش را به خاطر میآورد به عنوان مثال یک قمارباز باختهای خود را اغلب فراموش میکند، اما بردهای خود را به یاد میآورد و همین امر ممکن است سبب شود که در برآورد مهارت خود دچار اشتباه شود.
جابهجایی یکی از انواع مکانیسم های دفاعی از نظر فروید
دیگر نوع از مکانیسم های دفاعی از نظر فروید شامل انتقال احساس روانی و حالت عاطفی از یک شخص یا یک شیء به شخص یا شیء دیگر است مثلاً، کودکی که از پدر خود شدیداً کتک میخورده و نسبت به او حالت عصبانیت و نفرت دارد، ممکن است این نفرت را به هر منبع و صاحب قدرتی مدت رئیس، کارفرما، مدیر مدرسه و دیگر افراد بالادست خود احساس نفرت کند.
والایش یا تصعید یکی از انواع مکانیسم های دفاعی از نظر فروید
نوعی دیگر از مکانیسم های دفاعی از نظر فروید آن است که وقتی شخص امیال یا خواستههایی دارد که از سوی اجتماع غیرقابل قبول و ناپسند تلقی میشود، ممکن است آنها را به شکلی درآورد که نه تنها از سوی جامعه پذیرفته شود بلکه مورد تشویق و پاداش نیز قرار گیرد. به نظر فروید غالب هنرمندان، شاهکارهای هنری خود را در واقع با تصعید عقدهها و امیال سرکوفتهای که داشتهاند، خلق کردهاند. البته والایش با اینکه سودمند بوده و به نفع فرد و جامعه است، در عین حال به ارضای کامل منجر نمیشود و همواره مقداری کشش روانی باقی میگذارد که به حالتها و رفتارهای نابهنجار منجر میشود. متخصصان روانکاوی در غالب هنرمندان و نوابغ آثاری از این گونه نابهنجاریها تشخیص دادهاند.
برون فکنی یا فرافکنی یکی از انواع مکانیسم های دفاعی از نظر فروید
این مکانیسم از مکانیسم های دفاعی از نظر فروید، شامل نسبت دادن آرزوها، تمایلات، انگیزهها و خصایلی که از سوی فرد ناپسند تلقی میشود، به دیگران است. ضربالمثل کافر همه را به کیش خود پندارد، نمونهای از چنین مکانیسمی است. اشکال این مکانیسم آن است که فرد با نسبت دادن صفات نامطلوب و نامعقول خود به دیگران در حقیقت توجیهی برای این صفات نامطلوب فراهم میکند و در نتیجه فرصت نمییابد که به رفع منطقی و صحیح آنها اقدام کند.
درونفکنی یکی از انواع مکانیسم های دفاعی از نظر فروید
درونفکنی یکی از مکانیسم های دفاعی از نظر فروید است که شخص خوبیها یا موفقیتهای دیگران را به خود نسبت داده یا آنها را از خود میداند. حالت فردی که مدام دم از این میزند که “فلانی را من به اینجا رساندهام”، “فلان کس هر چه دارد از من دارد” و “اگر من نبودم او هرگز به این موقعیت یا موفقیتها نمیرسید”، نمونههایی روشن از درونفکنی هستند. درونفکنی در این شعر فردوسی نیز کاملاً روشن است.
که رستم پلی بود در سیستان منش کردهام رستم داستان
همانندسازی یکی از انواع مکانیسم های دفاعی از نظر فروید
در این مکانیسم از مکانیسم های دفاعی از نظر فروید، شخص ناآگاهانه خود را در قالب فرد دیگری قرار میدهد یا خود را با او یکی احساس میکند. اهمیت این مکانیسم در رشد من و من برتر بسیار زیاد است زیرا وقتی شخص خود را با دیگری همانند احساس کند، رفتارها و اعمال او را نیز الگو یا سرمشق قرار میدهد و خود این ویژگی یکی از راههایی است که کودک بسیاری از عادتها و رفتارهای خوب و بد را از والدین، معلمان، همسالان و دیگران میآموزد.
بازگشت یا سیر قهقرایی یکی از انواع مکانیسم های دفاعی از نظر فروید
دیگر مکانیسم های دفاعی از نظر فروید هنگامی به کار میافتد که شخص دچار ناکامیها و شکستها در موقعیت فعلی خود میشود، در نتیجه از حقایق و واقعیتهای تلخ فعلی عقبنشینی میکند و به موقعیتی بازمیگردد که در آن راحتتر و کامیابتر بوده است. کودکان بزرگتر که با تولد نوزاد دیگری در خانواده موقعیت خود را ضعیف شده میبینند، گاهی به دوره قبل کودکی بازگشت کرده، حرکتهای خردسالان را نشان میدهند، از قبیل خواستن پستانک یا چسباندن خود به مادر با چهار دست و پا راه رفتن و غیره. همچنین مرد یا زنی که پس از ازدواج به علت سرخوردگی، وابستگی شدید مجددی به خانواده خود پیدا میکند، نمونهای از این مکانیسم را به نمایش میگذارد.
تثبیت یکی از انواع مکانیسم های دفاعی از نظر فروید
تثبیت حالتی است از مکانیسم های دفاعی از نظر فروید که شخص در یک مرحله پایینتر رشد، که با سن او نامناسب است، باقی میماند و رشد نمیکند مثلاً، فردی که از لحاظ سنی، مرحله دهانی را پشت سر گذاشته اما همچنان از راه دهان طلب لذت میکند و تمایل دارد که مانند دوران طفولیت به دیگران وابسته باشد، میگویند: او در مرحله دهانی تثبیت شده است. همچنین، همان گونه که اشاره کردیم، امساک و بخل زیاده از حد را نشانه تثبیت شخص در مرحله مقعدی دانستهاند. رفتارهایی مانند سیگار کشیدن یا پر حرفی را نیز ناشی از تثبیت در مرحله دهانی دانستهاند.
انکار یکی از انواع مکانیسم های دفاعی از نظر فروید
این نوع از مکانیسم های دفاعی از نظر فروید در خدمت نپذیرفتن واقعیتها و حقایق نامطلوب و اضطرابانگیز است. بارها دیده شده، کسی که فرزند عزیزش را از دست داده است، مرتباً تکرار میکند که: “نه، غیرممکن است، او نمرده، محال است که او مرده باشد”. همچنین از نظر فروید، اعتقاد به جاودانگی روح ناشی از این است که انسان نمیخواهد واقعیت مرگ و فنا را بپذیرد و به وسیله انکار این واقعیت، اضطراب و ناراحتی خود را تخفیف میدهد.
دلیلتراشی
چون انسان خود را موجودی عقلایی میشناسد، وقتی عمل نادرستی از او سر میزند، قبول این واقعیت که او مرتکب کار غیرعاقلانه شده است، برایش دشوار است. بنابراین به دلیلتراشی میپردازد تا عمل خود را موجه جلوه دهد مثلاً، یک فروشنده متقلب پس از کلاهبرداری برای راضی کردن خود میگوید: مشتری نباید این قدر ساده باشد و اگر کسی چنین هالو بود باید با او این گونه رفتار کرد. یا برای آنکه خود را به نحوی راضی کرده باشد ممکن است با خط درشت بالای سر خود در مغازه بنویسد:
شیشه نزدیکتر از سنگ ندارد خویشی هر گزندی که به هر کس رسد از خویشتن است
یعنی تقصیر کلاه رفتن سر مشتری به گردن خود او بوده است. همچنین وقتی که کسی پس از تلاش برای رسیدن به هدفی موفق نمیشود، این ناکامی را این گونه ممکن است توجیه کند که تحقق آن هدف به صلاح او نبوده و برای او زیان داشت و چه خوب شد که به آن نرسید. ضربالمثل “گربه دستش به گوشت نمیرسد، میگوید: بو میدهد” یا “روباه دستش به انگور نمیرسد، میگوید: ترش است”، نمونههایی از استفاده از این مکانیسماند.
تبدیل یا هیستری
در این مورد از مکانیسم های دفاعی از نظر فروید، یک ناراحتی روانی تبدیل به یک دشواری جسمی میشود؟ مثلاً کسانی که با شنیدن یک خبر بد کر میشوند یا با دیدن صحنه ناراحتکنندهای موقتاً نابینا میشوند، نمونههایی از هیستری را به نمایش میگذارند. نکته قابل ذکر این است که هیستری یک واکنش موقت است و بر اثر گذشت زمان یا رواندرمانی به حالت طبیعی برمیگردد. به نظر می رسد که حالت شوک روانی در اینجا نوعی بازداری و وقفه عصبی (قفل عصبی) ایجاد میکند که سبب جلوگیری از اعمال طبیعی بدن میشود اما چون در اینجا ضایعه عضوی وجود ندارد، هر عاملی که سبب از بین رفتن وقفه عصبی شود، از قبیل ایجاد آرامش، رواندرمانی، گذشت زمان، دعا و نظایر آن، میتواند به بهبود یافتن حالت هیستری منجر شود.
جبران
در اینجا وقتی شخص در یک زمینه با شکست و ناکامی روبرو میشود، تغییر مسیر داده به حوزه دیگری که در آن شانس موفقیت زیاد است، روی میآورد مثلاً، شاگردانی که در مدرسه و کارهای تحصیلی موفق نمیشوند ممکن است بکوشند تا ستاره ورزشی یا هنری شوند و بدین وسیله شکست قبلی را جبران کنند. دموستن خطیب معروف، ابتدا دارای لکنت زبان بود اما بر اثر کوشش به سخنران معروفی تبدیل شد. گفته میشود همه پرخاشگری هیتلر و جاهطلبیهای او، نوعی جبران احساس حقارتی بوده است که وی در دوران زندگی گذشته خود تجربه کرده بود.
کلام آخر
ساختار شخصیت از دیدگاه فروید به سه جزء اصلی تقسیم میشود: نهاد، من و فرامن. نهاد نمایانگر تمایلات غریزی و ناخودآگاه انسان است در حالی که فرامن شامل قوانین و هنجارهای اجتماعی است. من به عنوان نهاد میانجی عمل میکند که بین این دو تعادل برقرار میکند. نظریه فروید به ما کمک میکند تا بفهمیم چگونه این سه جزء در شکلگیری رفتار و شخصیت انسان تأثیر میگذارند و چگونه تعارضات درونروانی میتوانند منجر به مشکلات روانی شوند. امروزه از دل روانکاوی کلاسیک، روان درمانی های دیگری بر پایه نظریات فروید شکل می گیرد. مانند رویکرد روان درمانی تحلیلی ، پویشی کوتاه مدت ، روان درمانی STOP و … است.
پرسش های رایج درباره نظریه شخصیت فروید
نهاد در نظریه فروید چه نقشی دارد؟
نهاد نمایانگر غریزهها و تمایلات بنیادی انسانی است و به دنبال ارضای فوری نیازها و خواستهها میباشد.
فرامن چیست و چگونه شکل میگیرد؟
فرامن شامل ارزشها، اصول اخلاقی و هنجارهای اجتماعی است که از طریق خانواده و جامعه به فرد منتقل میشود و نقش کنترلکنندهای بر رفتارهای او دارد.
من چگونه بین نهاد و فرامن تعادل برقرار میکند؟
من به عنوان عنصر واقعگرا عمل میکند و تلاش میکند تا خواستههای نهاد را با محدودیتهای فرامن سازگار کند و به فرد کمک میکند تا در دنیای واقعی عمل کند.
2 پاسخ
با سلام!
من به تازگی وارد رشته روانشناسی شده ام در سوعد از اونجایی مشکل زبان دارم اول مطالب صفحه شما رومخونن بعدا کتاب های خودم رو میخونم و میخام بگم ک کاملا مطالبتون موثق و جامعه هست
سلام. خیلی ممنونم از نظر مثبت شما. سعی کنید کتاب نظریه های شخصیت شولتر را به فارسی تهیه کنید. بسیاری از نظریه ها به اختصار آنجا توضیح داده شده است.