تفاوت روان درمانی تحلیلی و روانکاوی یکی از سوالات رایج در بین افرادی است که برای مدتی رواندرمانی تحلیلی و یا روانکاوی کلاسیک کار می کنند. روانکاوی به عنوان مجموعهای از تئوریهای روانشناختی و روشهای درمانی تعریف میشود که منشا آنها در کار و نظریه های زیگموند فروید روانپزشک اتریشی است.
به عقیدهی فروید روانکاوی در درجهی اول یک متد و شیوه برای تحقیق است و سوژه ی مورد بررسیاش، انسان است. در قدم های بعدی روش درمان روانکاوانه بر مبنای نتایج این تحقیقات پایه ریزی می شود.
هدف روانکاو مطالعهی ناخودآگاه است که به صورت مستقیم قابل دسترسی نیست بلکه از طریق مشتقاتش قابل مطالعه است: این مشتقات که ناخودآگاه از طریق آنها خودش را نشان میدهد شامل تمام گفته ها، اقدامات و هرمحصول خیالپردازانهای مانند رویاها، فانتزی ها، لغزشهای کلامی حتی هذیانهای ماست.
روانکاوی به عنوان روشی که درآن تحقیق، مطالعه و درمان همزمان رخ میدهد دو رکن اساسی دارد: درمانجو و درمانگر هر کدام از این بخش ها ابزارهای خاص خودشان را دارند و برای اینکه روانکاوی رخ بدهد حتما باید این ابزارها به کار گرفته شوند.
ابزاردرمانجو تداعی آزاد (Free Association) است که سنگ بنای روانکاوی است. یعنی به مراجع آموزش داده میشود در طول جلسه هرآنچه در لحظه به ذهنش میرسد بدون فکر کردن، برنامه ریزی کردن، خجالت کشیدن یا سانسور کردن، بیان کند.
تداعی آزاد در روانکاوی
در مورد فرایند تداعی آزاد دو نکته مهم وجود دارد:
۱) تداعی های درمانجو فقط شامل گفته های او نیست بلکه تمام گفته ها، ناگفته ها، تمام کارهایی که انجام می دهد از لحظه ای که وارد اتاق درمان میشود تا زمانی که میرود همه به عنوان تداعی آزاد باید مورد توجه درمانگر باشند.
۲) تداعی های ما هیچ گاه کاملا آزاد نیستند بلکه همواره در قید ناخودآگاه هستند ، یعنی این ناخودآگاه ماست که مشخص میکند چه حرفی بزنیم یا نزنیم.. یا چه کاری انجام بدهیم و از انجام چه کاری خودداری کنیم… بنابراین درمانگر باید با کاوش در این تداعی ها سرنخ هایی از ناخودآگاه درمانجو به دست آورد و مانند قطعه های پازل آنها کنار هم بچیند.
تداعی آزاد چگونه انجام می شود؟
درمانگر هم در این مسیر دو ابزار اصلی دارد:
۱) توجه آزاد معلق (Attention suspended or poised)
درمانگر این ظرفیت را داشته باشد که چهل و پنج دقیقه آزادانه ( یعنی بدون کنجکاوی و میل شخصی و فارغ از فرضیه های از پیش تعیین شده) به روند تداعی های مراجع گوش بدهد و همچنین درهر لحظه گوش به زنگ باشد تا بتواند هر گونه تغییر جهتی را که در روند تداعی های درمانجو رخ میدهد، تشخیص بدهد ( دقت درمانگر در عین آزاد بودن شناور است و می تواند به هر گونه تغییر جهت در روند تداعی ها توجه کند) .این بدان معناست که درمانگر باید به ناخودآگاه خود اجازه دهد که تا حد امکان آزادانه عمل کند و انگیزه هایی را که معمولاً توجه او را معطوف می کند به حالت تعلیق درآورد.
۲) تعبیر : (interpretation)
تعبیر یک بیان کلامی است که میتواند خبری یا سوالی باشد ( اقدام و رفتار نیست ) و هدف از آن این است که به مراجع کمک کنیم به بخشی از ناخودآگاهش معنایی آگاهانه بدهد. تعبیر میتواند یک سوال باشد یا یک کلمه یا تکرار یکی از کلمات یا جمله های خود درمانجو…
نکته ی مهم دیگر این است که جلسات روانکاوی قواعد و قوانین خاصی دارد که باید به دقت رعایت شوند. برای مثال فضای اتاق درمان فضای مشخص و ثابتی است. رابطه ی درمانگر و درمانجو رابطه ای انحصاری است که فرد سومی در آن مداخله نمیکند، بنابراین در این شیوه ی درمان، درمانگر منشی ندارد و همه چیز از هماهنگ کردن زمان جلسات تا دریافت هزینه را خودش انجام می دهد. مدت زمان جسات ثابت است و معمولا بین ۴۵ تا ۵۰ دقیقه میباشد.
تفاوت روانکاوی با روانشناسی چیست؟
در روانشناسی ما به دنبال حذف سمپتوم ها (علائم بیماری) هستیم. یعنی درمانجو به ما مراجعه میکند با شکایت اضطراب، افسردگی، وسواس و ما به عنوان یک روانشناس می خواهیم مراجعمان اضطراب نداشته باشد، افسرده نباشد و رفتار های وسواسی نشان ندهد. پس در روانشناسی و روانپزشکی این سمپتوم ها عارضه و مشکلی هستند که باید رفع شوند.
در روانکاوی ما به دنبال حذف سمپتوم نیستیم چون در نظریه روانکاوی سمپتوم ها راهکار فرد برای زنده ماندن و بقا هستند. از دیدگاه روانکاوی سمپتوم یک ابزار است و محصول دستگاه روانی ماست که به این دلیل دستگاه روان آن را میسازد که جنگ ها و تعارضاتی که در ناخودآگاه ما هستند ما را از پا درنیاورند. پس ما در روانکاوی سمپتوم ها را حذف نمیکنیم چون سمپتوم ها ابزار روانی فرد هستند برای ادامه حیات و مصالحه ای هستند برای تعارض های ناخودآگاه.
تفاوت روانکاوی و روانشناسی با مثال بالینی
برای روشن تر شدن موضوع به مثال آنا اُ توجه کنید:
” آنا اُ “از مراجعین جوزف بروئر همکار فروید بود با شکایت از نشانه های جسمی مانند فلج شدن دست ها و سرفه های عصبی شدید و بدون توقف به بروئر مراجعه کرد. فروید و بروئر با روش هیپنوتیزم دریافتند که اولین باری که آنا این سرفه های عصبی را تجربه کرد زمانی بود که او در حال مراقبت از پدر بیمارش بود و ناگهان صدای مهمانی و ساز و آوازی از خانه همسایه به گوشش رسید.
بروئر متوجه شد آنا از کودکی عاشق مهمانی و رقص بوده است. پدر و مادر او رابطه خوبی نداشتند و در جوانی آنا، پدر بیمار میشود، مادر از مراقبت کردن از پدر ممانعت ورزیده و مسئولیت مراقبت از پدر به گردن آنا میفتد.
اینجا ما با یک تعارض مهم در ناخودآگاه آنا روبه رو هستیم: من به دنبال شغل، ازدواج، زندگی ، علائق و خواسته های خودم بروم یا دختر خوبی باشم و از پدر بیمارم مراقبت کنم…
این تعارض سرکوب میشود و به ناخودآگاه فرستاده میشود. اما با رفتن به ناخودآگاه و خارج شدن از دسترس آگاهی این جنگ تمام نمیشود! بلکه در ناخودآگاه زنده و پویا به حیات خود ادامه میدهد فقط آنا نسبت به این تعارض آگاهی ندارد.
سمپتوم آنا ( سرفه های شدید و بدون توقف) یک مصالحه است که هر وقت این تعارض به حیطه آگاهی نزدیک شود ( مثلا وقتی صدای آهنگ و مهمانی و رقص میشنود) بروز میکند. این سمپتوم به نوعی از او مراقبت میکند چون صدای سرفه ها مانع شنیدن صدای ساز و آواز میشود.
اگر آنا از پدر مراقبت کند این احساس که چرا به دنبال زندگی و علائق خودم نمی روم او را آزار خواهد داد و اگر پدر را رها کند اینکه من دختر خوبی نیستم، پس چه بهتر که هیچ کدام را انجام ندهم تا دچار اضطراب هم نشوم. سمپتومی هم که ساخته شده در همین مسیر عمل میکند، آنا در نهایت آنقدر بیمار شد که دیگر نه میتوانست از پدر مراقبت کند نه به دنبال زندگی شخصی اش برود.
پس سمپتوم ابزارهایی هستند که دستگاه روان میسازد که از خودش در مقابل فروپشی روانی مراقبت کند.
تفاوت های روانکاوی و روان شناسی
پرسش مهمی که در اینجا مطرح میشود این است که اگر ما در روانکاوی به سمپتوم های مراجع دست نمیزنیم پس این نوع درمان چه میکند؟
- کار ما در روانکاوی این است که سمپتوم ها ( شکایت هایی که مراجعین به اتاق درمان میآورند) را تجزیه کنیم و به آن ایده ها، آرزوها و تعارض هایی برسیم که در پس سمپتوم هاست. سمپتوم ها در واقع ردپاهایی هستند که مارا به تعارض های اصلی ناخودآگاه میرسانند. اگر در روند درمان به این تعارض ها آگاه شویم و به آنها بپردازیم، نظم جدیدی در دستگاه روان ساخته میشود که بالغ تر و پخته تر از ساختار قبلی است. حالا این دستگاه روانی ارتقا یافته دیگر برای مراقبت از خود به سمپتوم های قبلی نیازی ندارد، بنابراین سمپتوم ها خود به خود حذف میِشوند.
- تفاوت بعدی روانکاوی با روانشناسی آن حیطه ای از روان است که منبع اطلاغات ماست: در روانشناسی منبع اطلاعات ما حیطه ی خوداگاه است یعنی ما سوال هایی میْپرسیم و مراجع پاسخ هایی میدهد که در حیطه ی آگاهی اوست…اما در روانکاوی تمرکز اصلی بر قلمرو ناخودآگاه مراجع است یعنی چیزهایی که خودش به آنها آگاهی ندارد و روانکاو از سمپتوم ها، تداعی ها، رویاها و لغزشهای کلامی مراجع استفاده میکند تا به آنچه در ناخودآگاه اوست دست یابد.
- فرایند تشخیص در روانشناسی و روانکاوی متفاوت است. در روانشناسی طی یک مصاحبه ی ۳۰ دقیقه ای یک تعدادی سوال مشخص و از پیش تعیین شده از مراجع پرسیده میشود که جوابهای این سوالات به ذهن فرد می رسد ( یعنی در حیطه آگاهی مراجع هستند) و درمانگر پاسخ های درمانجو با یک سری از علائم مشخص هر اختلال می سنجد تاب ه یک تشخیص برسد. ولی در روانکاوی ممکن است شش ماه زمان ببرد تا در مورد مراجع به یک فورمولیشن و تشخیص برسیم.
- تفاوت در تکنیک های درمان: در سایر رویکردهای روانشناسی هدف درمان، تکنیک های درمانی و تعداد جلسات درمانی، مشخص و ثابت هستند ولی در روانکاوی تعداد جلسات، مدت تحلیل و چهارچوبهای تحلیلی ما برای هر مراجع منحصر به فرد است چون سوژههای انسانی منحصر به فردند. هیچ دو تحلیلی مثل هم نیستند و سفر تحلیلی هر مراجع با درمانگرش منحصر به فرد است.
این مقاله به قلم سرکار خانم هانیه حق وردی روان درمانگر تحلیلی انستیتو روان ساز نگارش شده است.