در هر جلسه روان درمانی، درون مایه های بسیاری آشکار میشوند.برای یک درمانگر تحلیلی مهمترین و پایه ای ترین نکته این است که گوش دادن فراگیر را به کار گیرد و اجازه دهد توجه اش توسط جریان تداعی های درمانجو از موضوعی به موضوع دیگر کشیده شود. با این وجود وقتی شروع به فیلتر کردن داده ها و متمرکز شدن میکنیم، توجه ما به عناصر مشخصی معطوف میشود. این عناصر شامل عاطفه و احساس مراجع، شیوه ای که علیه پیشرفت درمان عمل میکنند (مقاومتها)، احساسات مراجعین در مورد ما (انتقال)، فانتزیها، تعارضها و رویاهایشان است. همچنین به دقت به احساسات خودمان نسبت به مراجع (انتقال متقابل) گوش فرا می دهیم. این عناصر، در حرکت دادن بیمار به سوی مطالب ناخودآگاه و و نشان دادن مناطقی از ضعف های کارکردی او، به ما کمک میکند.
فهرست مطالب
Toggleارزیابی و مداخلات در رواندرمانی تحلیلی
بر اساس آنچه در ارزیابی اولیه در مورد نقاط قوت، مشکلات و نیازهای مراجع فهمیدیم، تصمیم میگیریم که رویکرد اساسی غالبی که به بهترین شکل به این بیمار کمک میکند کدام است:
- مداخلات آشکارکننده برای آشکارکردن مطالب ناخودآگاه
- مداخلات حمایتی
با اینکه این امر به ما کمک میکند تا راهبرد درمانی غالب را در شروع درمان مشخص کنیم اما واقعیت این است که درمانگران تحلیلی به طور معمول ترکیبی از تکنیکهای آشکارکننده و حمایتی را در همه درمانها به کار میبرند. این «ترکیب» خاص از بیماری به بیمار دیگر و گاهی از زمانی به زمان دیگر برای یک بیمار خاص، متفاوت است.
البته به خاطر داشته باشیم که همه مراجعین ما به میزانی از حمایت نیاز دارند.گاهی همان حمایتی که در همه رویکردهای تحلیلی ارائه میشود(یعنی احساس شنیده شدن و فهمیده شدن در یک فضای غیر قضاوت کننده) کفایت میکند اما گاهی ممکن برخی مراجعین در اوایل درمان به حمایت بیشتری نیاز داشته باشند تا در رابطه درمانی احساس امنیت کنند یا در زمانی که در طول درمان با بحرانی مواجه میشوند نیاز به حمایت بیشتری از سوی درمانگر داشته باشند.
موارد مرتبط با عاطفه و احساسات در روان درمانی تحلیلی
به طور کلی عاطفه اصلی درمانجو، ما را به درون مایه غالب جلسه هدایت میکند. این امر اصل غلبه عاطفی نامیده میشود. پی بردن به عاطفه غالب، بهترین راه برای انتخاب محل تمرکز و نحوه مداخله است. با توجه کردن به عاطفه بیمار در هر لحظه میتوانیم بفهمیم که چه موضوعی برای بیمار مهم است. پس با تمرکز روی عواطف می توانیم در حوزه های زیر به بیمار کمک کنیم:
کمک به بیماران در درک بهتر احساساتشان: اینکه ببینیم بیمار ما در تجربه احساسات یا تشخیص آنها دچار مشکل است و یا نمیتواند احساسات و تجربیات را به هم مرتبط کند. با تشخیص عاطفه غالب میتوانیم در مدیریت عواطف، بهبود عواطف منفی و ابراز احساسات به بیماران کمک کنیم.
تکنیک های کار با عاطفه در روان درمانی تحلیلی
گوش دادن: هنگام گوش دادن به بیمار در یک جلسه، اولین کار ما مشخص کردن عاطفه غالب است. این کار همیشه ساده نیست چون عاطفه غالب ممکن است ناخودآگاه باشد. اگر در تشخیص عاطفه غالب دچار تردید شدید، سوالات زیر میتواند راهگشا باشد:
- بیمار در این لحظه چه احساسی دارد؟ آیا فقدان احساسات مشهود است؟ آیا عواطف بیمار با آنچه که میگوید همخوانی دارد؟ شدت عاطفه چقدر است، بیش از حد است یا سطحی؟
معمولا بهترین عاطفه که میتوانیم مداخلات درمانی خود را بر مبنای آن پیش ببریم، اضطراری ترین عاطفه برای بیمار است. مثلا بیماری که بعد از طلاق غمگین است. در اینجا عاطفه ی موجود در سطح غم است که مبنای شروع مداخلات ماست اما با کندو کاو این عاطفه ممکن است به عواطف عمیق تری چون شرم و ترس هم دست یافت. اما گاهی انتخاب ما برای شروع می تواند یک عاطفه ناخودآگاه عمیق تر باشد یا عاطفه ای که در برابر آن دفاع میشود که معمولا این در مورد بیمارانی کاربرد دارد که در اوایل درمان نباشند و اتحاد درمانی خوبی با درمانگر داشته باشند.
- مداخلات مربوط به عواطف هم شامل مداخلات حمایتی و آشکار کننده هستند.
- مداخلات حمایتی مانند آموزش روانشناختی، راهنمایی ، تسکین دادن و همدلی برای کاهش احساسات درهم شکننده یا شدید بیمار و بهبود بخشیدن توانایی بیمار در مدیریت و تنظیم عواطف.
- مداخلات آشکارکننده با این هدف انجام میشوند که به بیماران کمک کنیم از عواطفشان اگاه شوند، از این عواطف برای فهمیدن دیگر محتویات ناخودآگاه یا عوامل ناخودآگاهی که منجر به احساسات منفی میشود.
در این قسمت می توانیم از تکنیک های مواجه سازی (توجه بیمار را به عاطفه اش جلب کنیم و او را برانگیزیم تا روی احساساتش متمرکز شود و در مورد عواطفش صحبت کند) شفاف سازی (با پیوند دادن موارد مربوط به هم و بارزتر کردن الگوهای رفتاری تکراری) و تعبیر ( جملات یا کلماتی که درمانگر به منظوآشکار کردن محتوای ناخودآگاه برای بیمار، استفاده می کند). این راهبردهای آشکارکننده، به خصوص برای بیمارانی که در آنها عواطف دائمی خشم، شرم، غبطه، ناامیدی و دیگر احساسات منفی به عوامل ناخودآگاه مربوط هستند، بسیار مفیدند.
تداعی آزاد از اصلی ترین تکنیک های روان درمانی تحلیلی
تداعی آزاد که اصلی ترین و پایه ای ترین تکنیک در روانکاوی تلقی میشود، تلاشی از سوی بیمار است برای بیان هر چه در لحظه به ذهنش میرسد بدون ویرایش و دستکاری. این شیوه صحبت کردن، باید در ابتدای درمان توسط درمانگر به درمانجویان، آموزش داده شود. این روش با وجود تمام دشواری هایی که برای بیمار دارد، بهترین راه موجود برای حرکت به سوی قلمروی ناشناخته ناخودآگاه و پی بردن به چگونگی ارتباط افکار و احساسات است.
علاوه بر دنبال کردن تداعی های آزاد بیمار، راه مهم دیگر برای گوش دادن به مطالب ناخودآگاه، مشاهده این موضوع است که بیماران چه وقت و چگونه قادر به تداعی آزاد نیستند. وقفه در تداعی آزاد نشان دهنده نزدیک شدن به مطالبی سخت و دفاع هایی است که آنها را از آگاهی به دور نگه داشته است که به این پدیده مقاومت میگوییم.
تکنیک های عبور از مقاومت در روان درمانی تحلیلی
مقاومت هر کاری از سوی بیمار است که با روند درمان مقابله میکند. چیزهایی مثل سکوت، پنهان کردن احساسات، زیادی موافق بودن، تاخیر یا فراموش کردن جلسات، پرداخت نکردن صورتحساب و…
مقاومتها میتوانند خودآگاه یا ناخودآگاه باشند و به صورت کلامی یا در عمل ابراز شوند. از آنجا که مقاومت، روش مقابله بیمار با پیشرفت درمان است ، تشخیص و کاوش مقاومت ها، روشی بسیار مناسب برای درک بیماران و تشخیص موضوعاتی است که صحبت و فکر کردن در مورد آنها برایشان دشوار است. مقاومت برای درمانگر مانند درد برای پزشک است و به ما کمک میکند بدانیم « کجا درد میکند».
تکنیک های تشخیص مقاومت در رویکرد رواندرمانی تحلیلی
گوش دادن
بعد ازاینکه برای بیمارانمان توضیح دادیم که بیان هر آنچه به ذهنشان میآید، بدون سانسور و ویرایش اهمیت دارد، کارمان دنبال کردن افکار آنها در مسیری به سوی ناخودآگاهشان است. پس ما هم به زنجیره ی تداعی ها گوش فرا میدهیم و هم باید گوش به زنگ هرگونه وقفه در زنجیره تداعیها باشیم و هر چیزی را که مانع روند تداعی آزاد میشود را به عنوان یک مقاومت احتمالی بررسی کنیم.سکوت، دودلی، تغییر سریع موضوع، گم کردن « زنجیره افکار »، سرنخ هایی از وقوع وقفه هستند.
اشکال دیگر مقاومت می تواند به صورت دیرآمدن، فراموش کردن جلسات، نپرداختن به افکار، فراموش کردن پرداخت صورتحساب و حتی کارهایی چون اقدام به قرار ملاقات عاشقانه با روانشناس در ابتدای درمان…
سرنخ خوب از وجود مقاومت، کسالت درمانگر و ایستایی در روند درمان است. وقتی مقاومتی را تشخیص دادید، گام بعدی شما تعمق در این مورد است که آیا توجه بیمار را به آن جلب کنید یا خیر؟ و اگر میخواهید چنین کنید، چه موقع و چگونه آن را به انجام برسانید تا بیشترین سود را برای بیمار داشته باشد. از آنجاییکه مقاومت ها در اثر عواملی مانند ترس بیماران از ناشناخته ها و تغییر، حفظ رضایت مندی ناشی از شیوه های قبلی رفتار و تفکر، اجتناب از احساس گناه ناخودآگاه، احساس شرم و حقارت از برملا شدن موضوعاتی خاص و حتی به دلیل اشتباهات درمانگر رخ میدهند، باید با دقت قوه تشخیص خود را به کار ببریم تا فردی حمله کننده یا انتقادکننده برای بیمار به نظر نرسیم.
هدف ما از بین بردن مقاومت نیست بلکه استفاده از آن برای بهتر فهمیدن بیمار است و دقت بفرمایید که برای تصمیم گیری در مورد صحبت با بیمار درباره مقاومتش، باید عوامل زیادی را در نظر بگیرید از جمله: میزان آمادگی بیمار را با توجه سطح کارکرد او، اینکه در کدام مرحله درمان است، آیا بیمار در انتقال مثبت با درمانگر است یا خیر؟ و اینکه آیا این مقاومت به سطح هشیاری نزدیک است و به عاطفه ی غالب متصل است یا خیر، اگر زمانی که بیمار آمادگی ندارد به مقاومت او بپردازیم موجب احساس خشم و دفاعی شدن او میشود و به اتحاد درمانی آسیب میرساند.
یک راهکار خوب دادن یک تعبیر آزمایشی به بیمار به شکل یک سوال است تا آمادگی بیمار برای پرداختن به مقاومت سنجیده شود.مثال: « دارم فکر میکنم ممکنه دیر اومدن شما مربوط باشه به احساسی که امروز در مورد اومدن به اینجا داشتین؟»
مداخله در روان درمانی تحلیلی
- مداخلات مقدماتی: در مداخلات مقدماتی مانند کار با عاطفه، آموزش روانشناختی، پرسیدن سوال، راهنمایی و همدلی، همگی میتوانند زمینه را برای مداخلات بعدی فراهم کنند.
- مداخلات حمایتی: مداخلات حمایتی زمانی به کار گرفته میشوند که ترجیح بدهیم حداقل در این زمان پرداختن به مقاومت را به تعویق بیندازیم، چونممکن است نمایان شدن آن کارکرد بیمار را تضعیف کند.مداخلات حمایتی کمک میکنندکه به صورت سازگارانه تری از مقاومتها استفاده کنیم و همچنین قدرت آنها را در تضعیف اهداف درمانی کاهش دهیم.
- مداخلات آشکارکننده: مداخلات آشکار کننده مانند شفاف سازی، مواجهه سازی و تعبیر را زمانی استفاده میکنیم که هدف ما فهمیدن معنای یک مقاومت، روشن کردن عناصر ناخودآگاه دخیل و درنهایت کاهش تاثیر مقاومت در جلوگیری از پیشرفت درمان باشد. فهمیدن مقاومت ، ما را به سوی فهمیدن ناخودآگاه بیمار پیش می برد . مقاومت یک قسمت مورد انتظار و مطلوب در فرایند درمان است و به ما کمک میکند که سبک دفاعی بیمار را بشناسیم.
تکنیک های انتقال در روان درمانی تحلیلی
بیماران میتوانند بارها و بارها به ما بگویند که در مورد رئیسشان، یارشان و والدینشان چه احساسی دارند، اما وقتی از احساسشان نسبت به ما میگویند ، یک موقعیت منحصربهفرد، برای فهمیدن نحوه ایجاد ارتباطشان با دیگران به دست آوردهایم. بیماران ناگزیر نسبت به درمانگر همان احساساتی را تجربه میکنند که نسبت به افراد دیگر در زندگیشان دارند.
انتقال مجموعه احساساتی است که یک بیمار در مورد درمانگرش دارد که برخی از آن احساسات در مورد تجربه اکنون و اینجا از درمانگر است و برخی دیگر به احساسات فرد نسبت به افراد دیگر در گذشته مربوط هستند که اکنون به درمانگر جابجا شده اند. در درمان تحلیلی، احساسات انتقالی راهی برای شناخت روابط مهم در زندگی بیمار است. اگر بیماری به شیوه خاص نسبت به ما واکنش نشان دهد، میتوانیم مطمئن باشیم که به همان شیوه به افراد مهم دیگر زندگیش واکنش نشان میدهد.
انواع انتقال در روان درمانی تحلیلی
- انتقال مثبت: شامل تمام احساسات خوب بیمار نسبت به درمانگر است.این احساسات، حس اعتمادی است که مراجع به درمانگر دارد به عنوان “کسی که میتواند به من کمک کند”. نیازی به تعبیر کردن و حتی اشاره به انتقال مثبت درمانجویان نیست. به احساسات انتقالی بیمار کاری نداشته باشید مگر اینکه به دو شکل زیر بروز کنند و سد راه درمان شوند.
- انتقال منفی: شامل احساساتی مانند خشم، تنفر و تحقیر و خوار شماری نسبت به درمانگر است
- انتقال شهوانی: به احساسات جنسی و عاشقانه ای اشاره داردکه در مراجع نسبت به درمانگرش به وجود میآید.
انتقال منفی و انتقال شهوانی معمولا زمانی بروز مییابند که درمان به خوبی پیش رفته باشد و این دو نوع انتقال درواقع نوعی مقاومت به پیشرفت درمان هستند و باید مورد تعبیر و تحلیل واقع شود.
تکنیک های کار با انتقال در رواندرمانی تحلیلی
در مواجهه با بروزات انتقالی مراجع دقت کنید فقط زمانی میتوانید انها را تعبیر کنید که به اندازه ی کافی به سطح آگاهی مراجع نزدیک شده باشند. تعبیر انتقال مستلزم آن است که بیمار بتواند احساساتی را نسبت به شما تجربه کند و گامی به عقب برداشته و نسبت به آنها تعمق کند. در مداخلات حمایتی، از اطلاعات به دست آمده از انتقال برای فهمیدن بیمار استفاده میکنیم بدون آنکه لزوما توجه بیمار را به آنها جلب کنیم. در مورد مراجعینی که تنظیم عزت نفس، حفظ روابط یا کنترل تکانه برایشان مشکل است هدف ما از کار با انتقال این است که بیماران کمتر به دلیل ادراکات و احساساتی که نسبت به درمانگر دارند برآشفته شوند رابطه درمانی ادامه یابد. در شیوه های آشکار کننده، با مواجه سازی و تعبیر انتقال را تحلیل میکنیم تا بیماران خود و شکل ارتباطشان با دیگران را بهتر بشناسند.
انتقال متقابل در تحلیل
انتقال متقابل مجموعه احساسات درمانگر نسبت به بیمار است که هم شامل احساسات خودآگاه و هم احساسات ناخودآگاه میشود.
انتقال متقابل همیشه حاضر است. همان طور که مراجعین نسبت به درمانگرانشان احساساتی دارند که آنها را انتقال می نامیم، درمانگران هم نسبت به بیمارانشان احساساتی دارند که به آن انتقال متقابل میگوییم. قبلا چنین تصور میشد که انتقال متقابل احساسی مداخله کننده در درمان است و باید حذف شود ولی امروزه میدانیم انتقال متقابل عنصری مفید در کار با بیماران است. انتقال متقابل به شما در تشخیص، ارزیابی و درمان بیمارانتان کمک میکند همچنین به شما کمک میکند که خودتان را بهتر بشناسید. انتقال متقابل تنها زمانی در فرایند درمان مضر است که درمانگر به آن اذعان نداشته باشد و یا بر اساس این احساسات به شیوه ای عمل کند که از چارچوب درمان تخطی شود.
مداخله در رویکرد تحلیلی
انتقال متقابل را هیچ وقت با بیمار درمیان نمیگذاریم. بلکه در مورد این احساسات با سوپروایزرمان و درمانگر شخصی خودمان گفتگو میکنیم تا با شناسایی و حل و فصل این انتقال متقابل احتمال عمل کردن بر مبنای چنین احساساتی توسط درمانگر در اتاق درمان کاهش یابد و جلسات درمانی با بیمارانمان غنی تر شود.